کد مطلب:90408 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

سفارش امام کاظم به صفوان جمال











صفوان بن مهران اسدی كوفی، مكنی به ابومحمد، مشهور به جمال و موثق در

[صفحه 411]

حدیث و گفتار، احادیثی را از امام صادق علیه السلام نقل نموده است. وی ایمانش را بر امام صادق علیه السلام عرضه نمود، امام به نشانه ی صحت ایمان وی، برایش دعا كرد، از محضر آن جناب در سفرهایی كه در خدمت او بود فراوان استفاده كرد و به همراه آن حضرت، به زیارت مرقد مولا امیرالمومنین علیه السلام مشرف گردید و زیارت معروفه ی امیرالمومنین علیه السلام كه بزرگان، در كتابهای زیارتی خود آن را نقل كرده، از آن حضرت آموخت. وی زیارت اربعین سیدالشهداء علیه السلام و زیارت وارث را نیز از امام صادق علیه السلام نقل كرده است.

گوید: روزی به حضور ابوالحسن موسی بن جعفر، باب الحوائج علیه السلام الی الله شرفیاب شدم، به من فرمود: صفوان هر چیزی از تو نیكو و پسندیده است، غیر از یك عمل، عرض كردم آن كدام است؟ فرمود: شترانت را به این مرد (هارون الرشید) كرایه دادن، گفتم: فدایت شوم، به خدا قسم، این عمل در جهت فساد و تبهكاری، لهو، صید و تفریح حرام نبوده بلكه برای رفتن به مكه، شترانم را به او كرایه می دهم. فرمود: آیا هارون قبل از حركت، تمام كرایه را به تو می پردازد؟ گفتم: نه، مبلغی نزد او می ماند و پس از بازگشت به من می دهد. فرمود: آیا دوست نداری او زنده بماند، تا پس از بازگشت كرایه ات را بدهد؟ گفتم: آری دوست دارم، فرمود: هر كس بقای او را دوست داشته باشد، بی تردید در ردیف اوست و هر كس با او باشد، جایش در آتش است، صفوان گوید: پس از شنیدن این سخن تمام شترانم را فروختم و خود را از این خطر نجات دادم، گزارشگران، ماجرا را به هارون گزارش كردند هارون مرا طلبیده گفت: شنیده ام شترانت را فروخته ای؟ گفتم: آری، گفت: چرا؟ گفتم: من پیر شده ام و غلامان كه سرپرستی شتران را به عهده دارند، درست به آنها رسیدگی نمی كنند، گفت: هیهات این سخن برای من قابل قبول نیست، چرا كه می دانم، این عمل را به دستور این مرد (موسی بن جعفر) انجام داده ای، گفتم، مرا با موسی بن جعفر چه كار؟ گفت: این سخن را واگذار، اگر نه این بود كه در گذشته با ما خوشرفتار بودی هر آینه تو را

[صفحه 412]

می كشتم.

صفوان به خاطر دین و ایمانش، از كار و كسبی گذشت كه نه تنها روند زندگیش به هم خورد بلكه خطر مرگ او را نیز در پی داشت بنابراین از هر چیزی كه در آن گمان به خطر افتادن دین وجود داشته باشد، باید گذشت.

مثلا مجالست با گمراهان و گمراه كنندگان، یكی از آن نمونه خطرها می توان برشمرد، گو اینكه، خلط آمیزش با عاصیان گمراه و راه زنان ایمان، گرچه در كوتاه مدت هم كه باشد سرنوشت تاریك و زیان خیزی در پی دارد كه باید از آن اجتناب نمود.


صفحه 411، 412.